شکرو سپاس بی پایان یگانه معبودی را که شهادت را منتهای کمال و کبریایی خلیفگان هدایت یافته خویش قرارداد و مبانجی آن پیوستگی خاک و ملکوت را فرور فروغ جاودانه بخشید شهیدان در نگرشی به عشق آمیخته صیقلی ترین بهانه های ارتباط اهل آسمان وزمیند و در نبود این مواهب ازلی زوشن است که هیچ کس دل در گرو کرامت غیب نخواهد داشت و هیچ بارانی به رسم دیرینه اعجاز تنهایی زندگانی نخواهد نواخت.
زنده یاد شهید خورشیدی وقتی سربازی می خواست برود گفتم (پدر) برو در ژاندارمری که سرباز ارتش شوی زنده یاد گفت نه من می خواهم بروم کمیته امام، علی رضائی رفته کمیته امام ما هم با هم دست هستیم و باید با هم باشیم. رفتند تهران آموزش ببیند آنجا در خانه عمه و عمویش نوشته بود که من شهید می شوم. آمد مرخصی گفتم حسین گوساله این گاو نذر توست گفت: پدر من گوساله نمی خواهم من شهید می شوم.
گفتم حسین این حرف را نزن علی و حسین در عین جنگ رفتند و سالم برگشتند وشهید نشدند
الان که جنگی نیست گفت پدر من هر موقع که نماز می خوانم در پایان سلام نماز من جای و منزل خود ر ا می بینم سر به دنبال کار من نگیر من بعد از امام شهید می شوم، شهید می شوم و به سر خدمت زاهدان رفت و تلفن زد گفتیم که به مرخصی می آیی؟ گفت: که من دیگر به مرخصی نمی آیم اگر بیایم مثل شکلات می آیم مثل اینکه فهمیده بود شهید می شود و بعد از پنج روز خبر آور دند که حسین شهید شده است.
اینک که از جمعی از شیفتگان ملکوت شهادت نائل امده است
(یاد ونامش همیشه جاودانه باد)
والسلام
ثبت دیدگاه