برچسب » شهدای هرمزآباد

آبان ۲۶, ۱۴۰۰

پس از داوری آثار؛

برگزیدگان مسابقه دلنوشته نویسی انتخاب شدند

به مناسبت سی و سومین یادواره شهدای هرمزآباد ، کارگروه فضای مجازی و رسانه شهدای هرمزآباد مسابقه مجازی تحت عنوان “دلنوشته ای به شهید” برگزار کرد.

آبان ۱۸, ۱۴۰۰

خاطره ای از دیدار آن 23 نفر با صدام:

دیدار با صدام ملعون

یکی از بچه ها گفت: چه شده ملا صالح ؟ خیلی خوشحالی؟!گفت داریم آزاد می‌شویم همه بچه ها گفتن چی ؟؟!!

آبان ۱۸, ۱۴۰۰

از زبان فرزند شهید:

عنایت شهید احمد پورعبدالهی به حاج احمد علی حسینی

سیب رو به من داد و گفت این سیب رو بو کن. من گفتم سیب رو می‌خورند نه اینکه بو کنند.. گفت: نه فقط بو کن و من همین کار کردم همین طور که داشتم آن سیب رو بو می کردم ناگهان از خواب شیرین بیدار شدم و دیدم که نفسم چقدر راحت شده

مرداد ۱۳, ۱۴۰۰

مراسم دعای عرفه در گلزار شهدای هرمزآباد برگزار شد

مراسم دعای پرفیض عرفه با نوای کربلایی رضا عرب در گلزار شهدای هرمزآباد برگزار شد

خرداد ۱۷, ۱۴۰۰

از زبان مرحوم علی نجاری:

“آخرین نماز” شهید غلامرضا باقری

در گوشه ای نشسته بودیم. شهید غلامرضا باقری به من گفت: آیا وقت اذان صبح شده است؟ می خواهم نماز بخوانم. گفتم: در این بحبوحه زیرآتش میخواهی نماز بخوانی؟گفت: می خواهم اگر شهید شدم نمازم را خوانده باشم،

خرداد ۱۷, ۱۴۰۰

خاطره زیبا از شهید پوررمضانی از زبان مادر شهید:

از شهادت من ناراحت نشوید و برای علی اصغر(ع) گریه کنید

اگر به فیض شهادت نائل گشتم اصلا ناراحت نشو. برایم گریه نکنید و اگر خواستید گریه کنید ، برای علی اصغر و علی اکبر امام حسین گریه کنید و مانند حضرت زینب (س) صبور و استوار باشید.

خرداد ۱۷, ۱۴۰۰

آغاز فیلمبرداری و ساخت مستند شهدای هرمزآباد

سنگر فرهنگی گلزار شهدای هرمزآباد به منظور معرفی شهدای هرمزآباد و دستیابی به خاطرات خانواده ها و همرزمان شهدا ، کار فیلمبرداری و ساخت مستند کوتاه شهدای هرمزآباد را آغاز کرد.

اردیبهشت ۱۰, ۱۴۰۰

“جرعه ای از زلال قرآن” میهمان سفره افطار مخاطبان

سنگر فرهنگی حرم شهدای هرمزآباد در ماه مبارک رمضان با مجموعه کلیپ های “جرعه ای از زلال قرآن” میهمان سفره افطار مخاطبان کانال ها و صفحه اینستاگرامی حرم شهدای هرمزآباد بود.

اردیبهشت ۱۰, ۱۴۰۰

خاطره ای از کریمی ، همرزم شهید:

تا لحظه شهادت شهید محمود حاج باقری در کنارش بودم

محمود جراحتش خیلی زیاد بود به صورتی که دستش شکسته بود و استخوان بیرون زده بود و از ناحیه پهلوی راست هم جراحت زیادی داشت ران پایش هم به همین صورت و پایین پایش هم ترکش خورده بود. شدت جراحات خیلی عمیق بود

اردیبهشت ۱۰, ۱۴۰۰

از زبان مادر و همسر شهید:

مجموعه خاطرات شهید سیدمحمود سیدآقایی

وقتی این بچه یک و نیم ساله شد پدرش را به سربازی بردند و کار من سخت تر شد. یک روز از فقر و بی پولی که بچه سر گریه افتاده بود و هیچ چیز در خانه نداشتم سراغ هرکس رفتم بی فایده بود با حالت گریه به خانه آمدم که