به مناسبت سی و سومین یادواره شهدای هرمزآباد ، کارگروه فضای مجازی و رسانه شهدای هرمزآباد مسابقه مجازی تحت عنوان “دلنوشته ای به شهید” برگزار کرد.
یکی از بچه ها گفت: چه شده ملا صالح ؟ خیلی خوشحالی؟!گفت داریم آزاد میشویم همه بچه ها گفتن چی ؟؟!!
سیب رو به من داد و گفت این سیب رو بو کن. من گفتم سیب رو میخورند نه اینکه بو کنند.. گفت: نه فقط بو کن و من همین کار کردم همین طور که داشتم آن سیب رو بو می کردم ناگهان از خواب شیرین بیدار شدم و دیدم که نفسم چقدر راحت شده
مراسم دعای پرفیض عرفه با نوای کربلایی رضا عرب در گلزار شهدای هرمزآباد برگزار شد
در گوشه ای نشسته بودیم. شهید غلامرضا باقری به من گفت: آیا وقت اذان صبح شده است؟ می خواهم نماز بخوانم. گفتم: در این بحبوحه زیرآتش میخواهی نماز بخوانی؟گفت: می خواهم اگر شهید شدم نمازم را خوانده باشم،
اگر به فیض شهادت نائل گشتم اصلا ناراحت نشو. برایم گریه نکنید و اگر خواستید گریه کنید ، برای علی اصغر و علی اکبر امام حسین گریه کنید و مانند حضرت زینب (س) صبور و استوار باشید.
سنگر فرهنگی گلزار شهدای هرمزآباد به منظور معرفی شهدای هرمزآباد و دستیابی به خاطرات خانواده ها و همرزمان شهدا ، کار فیلمبرداری و ساخت مستند کوتاه شهدای هرمزآباد را آغاز کرد.
سنگر فرهنگی حرم شهدای هرمزآباد در ماه مبارک رمضان با مجموعه کلیپ های “جرعه ای از زلال قرآن” میهمان سفره افطار مخاطبان کانال ها و صفحه اینستاگرامی حرم شهدای هرمزآباد بود.
محمود جراحتش خیلی زیاد بود به صورتی که دستش شکسته بود و استخوان بیرون زده بود و از ناحیه پهلوی راست هم جراحت زیادی داشت ران پایش هم به همین صورت و پایین پایش هم ترکش خورده بود. شدت جراحات خیلی عمیق بود
وقتی این بچه یک و نیم ساله شد پدرش را به سربازی بردند و کار من سخت تر شد. یک روز از فقر و بی پولی که بچه سر گریه افتاده بود و هیچ چیز در خانه نداشتم سراغ هرکس رفتم بی فایده بود با حالت گریه به خانه آمدم که