حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنجشنبه, ۶ دی , ۱۴۰۳ Thursday, 26 December , 2024 ساعت ×

آرشیو » بایگانی‌های درباره شهدا - صفحه ۳ از ۱۰ - جنت الشهدا | هرمزآباد رفسنجان

مجموعه خاطرات شهید رضا حسینی نژاد
اسفند ۱۵, ۱۳۹۹

مجموعه خاطرات شهید رضا حسینی نژاد

رضا گفت: نه این طور مردن خیلی صفا دارد، لذتش از جشن دامادی هم بیشتر است.

مادر بیا و من را در آغوش بگیر
اسفند ۱۵, ۱۳۹۹
خاطره ای از شهید سیدمحمدرضا رضایی؛

مادر بیا و من را در آغوش بگیر

گفت مادر بیا و من را در آغوش بگیر .صورتش را بوسیدم گفت چرا این طرف صورتم را نبوسیدی این طرف را هم ببوس. از این کارش تعجب کردم گفتم برو خودت را لوس نکن .

درس و مکتب من امروز شرکت در جنگ است
اسفند ۱۵, ۱۳۹۹
خاطره ای از شهید رضا حسینی نژاد؛

درس و مکتب من امروز شرکت در جنگ است

آیا شما اطمینان دارید با وجودیکه دشمن به کشور ما حمله کرده من می توانم با خیال آسوده درس بخوانم و بگویم هروقت درسم تمام شد، آن وقت اگر جنگی درکار باشد ، اگرکشوری در کار باشد ، به میدان نبرد بروم؟!

اگر قرار باشد قطعه قطعه هم بشویم نمی گذاریم دشمن اینجا را پس بگیرد
اسفند ۱۵, ۱۳۹۹

اگر قرار باشد قطعه قطعه هم بشویم نمی گذاریم دشمن اینجا را پس بگیرد

پیش بینی هایی که شهید نعمتی کرده بود درست از آب درآمد. صبح آن روز دشمن آب را پشت خط انداخت و یک آتش سنگین بی امانی را شروع کرد و آنقدر این آتش بی امان بود که ما متوجه شدیم نیروها دچار از هم گسیختگی شدند.

درس من خرمشهر و آبادان است
اسفند ۱۵, ۱۳۹۹
خاطراتی از شهید سیدمحمدرضا رضایی از زبان پدرش:

درس من خرمشهر و آبادان است

گفت بابا آیا درست است که بچه های همکلاس من که در خرمشهر و آبادان و اهواز هستند زیر آتش گلوله باشند و من اینجا به درسم برسم. درس من آنجاست

پدرم از سرکوچه نشینی خانم ها ناراحت بودند
اسفند ۸, ۱۳۹۹
گفتگو با دختر شهید محمدعلی محمدصادقی:

پدرم از سرکوچه نشینی خانم ها ناراحت بودند

همیشه سعی می کردند در جامعه مشکلاتی که هست مثل بی حجابی خانمان را و سرکوچه نشستن های خانم ها را به من تذکر می دادند که من از این مسئله خیلی ناراحتم

لبخند پس از شهادت
اسفند ۸, ۱۳۹۹

لبخند پس از شهادت

وقتی من روی حسین را بازکردم احساس کردم که دارد میخندد وخوشحال است. قاچاقچیان هفت تا تیربه او زده بودند . جای گلوله هارا که دیدم باورم نمی شد داشتم دیوانه می شدم

فیض بردن شهید غلامرضا باقری از پخت نذری
اسفند ۸, ۱۳۹۹

فیض بردن شهید غلامرضا باقری از پخت نذری

همسر برادر شهید غلامرضا باقری نقل می کند که: یکی از همرزمانش به منزل ما آمده و به شوهرم که درواقع برادرشهید غلامرضا می باشد گفت که سنگر غلامرضا باقری زودتر از بقیه افراد ساخته می شود آنقدر بچه کاری بود و سریع کار می کرد چون راه و ساختمان خوانده بود یک شب پدرش […]

خبر شهادت شهید غلامرضا باقری به مادرش
اسفند ۸, ۱۳۹۹

خبر شهادت شهید غلامرضا باقری به مادرش

مادر شهید نقل می کند که :من در جلسات قرآن خوانی، شرکت کردم و قرآن تلاوت می کردم که درهمین موقع پسرم علی اصغر لباس مشکی به تن داشت. من از پوشیدن لباس مشکی پسرم تعجب کردم پسرم به من گفت بلند شو بیا برویم که من دراین موقع متوجه شدم که اتفاقی است . […]

پارتی بازی برای رفتن به جبهه
اسفند ۸, ۱۳۹۹
خاطره مادر شهید غلامرضا باقری

پارتی بازی برای رفتن به جبهه

مادرشهید نقل می کند که: پسرم شهید غلامرضا خیلی اخلاقش خوب بود، همیشه راه خدای تعالی را پیش می گرفت هنگام تاریکی موقع خواندن نمازصبح نمازمی خواند با چراغ نفتی درس می خواند می گفت که دوست ندارم اسراف شود، بدون یااللّٰه از پلکان بالا نمی آمد، هنگامی که سربازی اش تمام شد گفت می […]