حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنجشنبه, ۶ دی , ۱۴۰۳ Thursday, 26 December , 2024 ساعت ×

آرشیو » بایگانی‌های شهدا - صفحه ۵ از ۱۲ - جنت الشهدا | هرمزآباد رفسنجان

مجموعه خاطرات شهید سیدمحمود سیدآقایی
اردیبهشت ۱۰, ۱۴۰۰
از زبان مادر و همسر شهید:

مجموعه خاطرات شهید سیدمحمود سیدآقایی

وقتی این بچه یک و نیم ساله شد پدرش را به سربازی بردند و کار من سخت تر شد. یک روز از فقر و بی پولی که بچه سر گریه افتاده بود و هیچ چیز در خانه نداشتم سراغ هرکس رفتم بی فایده بود با حالت گریه به خانه آمدم که

برای کارهای شخصی اش از ماشین بیت المال استفاده نمی کرد
اردیبهشت ۱۰, ۱۴۰۰
خاطراتی از شهید محمد زینلی از زبان پدر و مادر:

برای کارهای شخصی اش از ماشین بیت المال استفاده نمی کرد

وقتی با ماشین به خانه می آمد ، برای کار های شخصی و یا مهمانی یا اینکه جایی برود موتورش را بر می داشت و با موتور میرفت. همه به او می‌گفتند: تو ماشین در اختیارت است آنوقت زن و بچه ات را با موتور جایی میبری؟ جوابی که می‌داد میگفت: “این ماشین با پول بیت المال تهیه شده است و حتی بنزینش با پول بیت المال است.” من هرگز نمی توانم برای مصارف شخصی ام استفاده کنم.

شهید علی عرب از زبان سردار بهرام سعیدی
اسفند ۲۵, ۱۳۹۹

شهید علی عرب از زبان سردار بهرام سعیدی

یک شب دربستان عملیات داشتیم پیش ازاینکه عملیات را شروع کنیم به میدان مین رسیدیم و برای اینکه به دشمن برسیم باید حتما ازمیدان مین عبور می کردیم تا به اون هدفی که می خواستیم برسیم.

سردار شهید محمد زینلی از سربازی تا شهادت
اسفند ۲۴, ۱۳۹۹
از زبان مادر شهید:

سردار شهید محمد زینلی از سربازی تا شهادت

وقتی که کارش تمام می شد ماشین را درخانه اش می گذاشت و برای کارهای شخصی و مهمانی رفتن با موتور می رفت. وقتی به او میگفتند ماشین درخانه هست آنوقت با موتور زن و بچه ات را جایی می بری؟ می گفت: ماشین مال بیت المال است و من هرگز استفاده شخصی نمی کنم.

خاطراتی از شهید محمود حاج باقری
اسفند ۱۵, ۱۳۹۹

خاطراتی از شهید محمود حاج باقری

یکی از پاهایش را من گرفتم و پای دیگرش را حسین گرفت تا با خودمان بکشیم. چون چهل و هشت ساعت بدون آب و غذا دیگر توانی که ایشان را کول کنیم نداشتیم.

مجموعه خاطرات شهید رضا حسینی نژاد
اسفند ۱۵, ۱۳۹۹

مجموعه خاطرات شهید رضا حسینی نژاد

رضا گفت: نه این طور مردن خیلی صفا دارد، لذتش از جشن دامادی هم بیشتر است.

مادر بیا و من را در آغوش بگیر
اسفند ۱۵, ۱۳۹۹
خاطره ای از شهید سیدمحمدرضا رضایی؛

مادر بیا و من را در آغوش بگیر

گفت مادر بیا و من را در آغوش بگیر .صورتش را بوسیدم گفت چرا این طرف صورتم را نبوسیدی این طرف را هم ببوس. از این کارش تعجب کردم گفتم برو خودت را لوس نکن .

درس و مکتب من امروز شرکت در جنگ است
اسفند ۱۵, ۱۳۹۹
خاطره ای از شهید رضا حسینی نژاد؛

درس و مکتب من امروز شرکت در جنگ است

آیا شما اطمینان دارید با وجودیکه دشمن به کشور ما حمله کرده من می توانم با خیال آسوده درس بخوانم و بگویم هروقت درسم تمام شد، آن وقت اگر جنگی درکار باشد ، اگرکشوری در کار باشد ، به میدان نبرد بروم؟!

اگر قرار باشد قطعه قطعه هم بشویم نمی گذاریم دشمن اینجا را پس بگیرد
اسفند ۱۵, ۱۳۹۹

اگر قرار باشد قطعه قطعه هم بشویم نمی گذاریم دشمن اینجا را پس بگیرد

پیش بینی هایی که شهید نعمتی کرده بود درست از آب درآمد. صبح آن روز دشمن آب را پشت خط انداخت و یک آتش سنگین بی امانی را شروع کرد و آنقدر این آتش بی امان بود که ما متوجه شدیم نیروها دچار از هم گسیختگی شدند.

درس من خرمشهر و آبادان است
اسفند ۱۵, ۱۳۹۹
خاطراتی از شهید سیدمحمدرضا رضایی از زبان پدرش:

درس من خرمشهر و آبادان است

گفت بابا آیا درست است که بچه های همکلاس من که در خرمشهر و آبادان و اهواز هستند زیر آتش گلوله باشند و من اینجا به درسم برسم. درس من آنجاست