همیشه از او به عنوان شخصی بسیار توانا و پر دل و جرات یادمی کنند. ایشان در شجاعت و ایمان به خدا و اسلام بی نظیر بودند. یک روز صبح قبل از اینکه ما به جبهه برویم سرچهار راه ایستاده بودیم. ایشان شنیده بود که ما می خواهیم به جبهه برویم کنار ما آمد و گفت شما کی می خواهید به جبهه بروید؟ گفتم صبح می روم. گفت: من هم می آیم. گفتم: باشه اما تو که آموزش ندیده ای! نمی توانی بیایی ! این را که گفتم با ناخن اشاره دستش را بالا برد و با یک جذبه و جدیت خاص گفت: من به جبهه می آیم و فقط برای اسلام و قرآن و کشورم باید به جبهه بیایم. حتما به جبهه می آیم و به جبهه آمد و سرانجام جانش را به اسلام و دین خود را اداکرد.
شوروی تانک های بسیار پیشرفته ای به عراق داده بود . همان عملیات عراق از آنها استفاده می کرد وقتی تانکها می آمدند ، هرچه بچه ها با آرپی جی می زدند ، تانک ها منفجر نمی شدند، شهیدزینلی پیش از عملیات درحالی که نیروهایش را آموزش می داد، یکی از نیروهایش درحال پرت شدن از صخره ای بود که شهیدزینلی به کمکش می آید اما دست خودش می شکند.
چند روز بعد عملیات شروع می شود. به شهیدزینلی گفتند: شما بخاطر اینکه دستتان شکسته است نمی توانید در عملیات شرکت کنید اما ایشان همان موقع گچ دستش باز می کند و می گوید: من می توانم در عملیات شرکت کنم و عملیات شروع می شود. تانکهای بزرگ و پیشرفته ی عراقیها که با آرپی جی از بین نمی رفتند. تانکها به نزدیکی خط ما رسیده بودند و فاصله ی زیادی با ما نداشتند. شهیدزینلی با شجاعت و قدرت بدنی بالایی که داشت تعدادی نارنجک با خود برداشته بود و می رفت جلو.
درگوشه ای کمین می کرد. تانک هاکه نزدیک می شدند با سرعت و چالاکی روی تانک می پرید و ضامن نارنجک را جدا می کرد و نارنجک را داخل تانک می انداخت و بلافاصله از تانک پایین می پرید و تانک منفجرمی شد. چندتا از تانک ها را به همین صورت منفجر کرد تا اینکه موج انفجار یکی از تانکها آنقدر زیادبود که ایشان به شدت مجروح می شوندو به شهادت می رسند و این جسارت و ازخودگذشتگی ایشان باعث شد که تانک های بعدی از پیشروی منصرف شوندو برگردند.
ثبت دیدگاه