بسم الله الرحمن الرحیمخودتان را معرفی نمایید؟
بسم الله الرحمن الرحیم من علی کریمی از همکاران سابق شهید محمد علی صادقی در سپاه پاسداران رفسنجان و در حال حاضر در خدمت سازمان تعاونی شهرستان رفسنجان مشغول به کار هستم و ساکن رفسنجان هستم.
شما چگونه با شهید صادقی آشنا شدید؟
از بدو ورود به سپاه با ایشان آشنا شدم و آشنایمان هم از همان وقت شروع شد. روحیه ای منحصر به فردی داشت که سنش از همه ی همکاران بیشتر بود و به همین دلیل برای همه ی همکاران مانند برادری و معلمی دلسوز بود که همه اخلاق او را الگو قرار می دادند .برای مثال در سنی که داشتند با تعداد فرزندان و مشکلاتی که در آن زمان همه ی خانواده ها داشتند ایشان خانواده را رها کرده بودند و تکلیف الهی را انجام می دادند. ایثارگری که ایشان داشتند دیگران را بر این وا می داشت که کسی روش نمی شد مسائل شخصی خود را بیان کند. که این ایثارگری ها برای دیگران سرمشق بود.
اگر برایتان امکان دارد چند صفت از ایشان را به عنوان مثال ذکر کنید؟
در ابتدای جنگ قبل از اینکه لشکر ثارالله این نام را بگیرد که ما اولین اعزام را در آن زمان داشتیم که گردانی از کرمان عازم اهواز شد.و فرماندهی این گردان به عهده ی یکی از برادران بود که در اولین سفری که ما رفتیم فرماندهی گردان را خواستند و شهید صادقی فرمانده گردان شد.ابتدای جنگ بود و هنوز نیروهای عراقی در سوسنگرد و نزدیک اهواز قرار داشتند که گردان ایشان به صورت پراکنده در اطراف مناطق قرار داشتند که فرماندهی این لشکر بزرگ به عهده ی آقای صادقی بود که در اطراف دزفول قسمت ضد هوایی در حمیدیه که به صورت پراکنده همانطور که گفتم زیر فرماندهی شهید صادقی قرار داشتند. این اولین سفری بود که با ایشان داشتیم. سفرهای بمدی که آخرینشان عملیات بدر بود که در خدمت ایشان بودم که در همان عملیات به شهادت رسیدند. عملیات بدر از شب که آغاز شد ما در آن حضور نداشتیم و صبح روز بعد که ما به منطقه رفتیم ۱۳ کیلومتر آبی بود که با قایق تردد می کردند و شهری که ما در مقابلش قرار داشتیم القرفه بود و شهید عابدینی و حاج باقری و شهید صادقی در یک سنگر قرار داشتند که شهید صادقی یک ساعت قبل از حاج باقری به شهادت رسید .
حاج باقری که ترکش خورده بود، از ایشان پرسیدم که من چکار کنم در همین لحظات اذان مغرب می گفتند گفت : صادقی نیم ساعت پیش از من در این مثلث (سنگر مثلثی) قرار داشت به او بگو که بیایید حاج باقری را به پشت خط ببریم که هنوز من داخل مثلث نشده بودم که خبر شهادت شهید صادقی را به من دادند.
آیا یادتان هست که کدام یک از بچه ها بودند؟
نه یادم نمی آید چون لشکر ساعت ۴ بعد از ظهر افرادی که در گردان ثارالله بودند عقب نشینی کردند و تعداد انگشت شماری باقی مانده بودند. شهید عابدینی بود که سخت مجروح شده بود ولی قطعا چون ما آخرین نفراتی بودیم که عقب نشینی می کردیم و همان شب هم عراقیها آن منطقه را تصرف کردند . شهدا و مجروحین را که نتوانستند بیاییند همان جا بودند . از جمله شهید صادقی
خاطره شهادت ایشان در شما چه تاثیری گذاشت؟
ما چند روز که خودمان هم گیج بودیم و در آن لحظات وقتی کسی به شهادت می رسد حالت عادی را دارد امابعد از گذشت مدتی وقتی انسان به یاد خاطرات شیرین می افتد آن وقت متوجه می شود که چرا افرادی را این جامعه از دست داد فقط این را می توانیم بگوییم که شهادت افرادی چون شهید صادقی انسان را بیشتر در خطی که قرار داشت مقاوم می کرد و انسان فکر می کرد که از مسائلی را که این شهیدان بوجود آوردند اگر به سادگی انسان چشم پوشی کند و راهشان را ادامه ندهد شاید ظلمی به حق مردم و جامعه کرده است.
آنها الگوهایی بودند برای سایرین که حضور خودشان را بیشتر در جبهه نشان بدهند می توانیم بگوییم که تمام برکاتی که بعداً شامل حال مردم و خصوصاً بچه های جنگ شد شهادت همین افراد بود.
اگر خاطرات دیگری دارید بفرمایید؟
به خاطر زمان زیادی که گذشته خاطرات فراموش می شود .فقط یادم می آید که بیشتر اوقات را ما با ایشان گذراندیم و تا زمانی که شهید زنده بود ما در یک سنگر زندگی میکردیم ودر بیشتر جاها که بودیم ما با هم بودیم . و همیشه در یک منطقه بودیم و گذشت زمان باعث فراموش شدن خاطرات میشود.
بنا به گفته دیگران ایشان را در جبهه با عنوان خاصی صدا می زدند .شما یادتان هست؟
بله در جبهه به او بیشتر دایی محمد علی می گفتند .
به نظر شما چرا با این نام ایشان را صدا میزدند؟ در جبهه رسم بود بعضی ها را با نام خاصی صدا می زدند و ایشان را نیز به این اسم صدا می زدند.
با تشکر امیدوارم موفق باشید. والسلام
ثبت دیدگاه