مادرشهید نقل می کند که: پسرم شهید غلامرضا خیلی اخلاقش خوب بود، همیشه راه خدای تعالی را پیش می گرفت هنگام تاریکی موقع خواندن نمازصبح نمازمی خواند با چراغ نفتی درس می خواند می گفت که دوست ندارم اسراف شود، بدون یااللّٰه از پلکان بالا نمی آمد، هنگامی که سربازی اش تمام شد گفت می خواهم برای اسلام خدمت کنم دوست دارم جبهه بروم وقتی خبر اعزام ایشان به جبهه نمی آمد به پدرش می گفت: پارتی نداری، پدر غلامرضا دراین موقع گفت: پارتی برای چی؟ می خواهی به جبهه نروی، ایشان گفتند: نه من می خواهم ازاین طریق به جبهه بروم که بعد از چند روز همراه یکی ازدوستانش درارتش ثبت نام کردند،
خاطره مادر شهید غلامرضا باقری
مادرشهید نقل می کند که: پسرم شهید غلامرضا خیلی اخلاقش خوب بود، همیشه راه خدای تعالی را پیش می گرفت هنگام تاریکی موقع خواندن نمازصبح نمازمی خواند با چراغ نفتی درس می خواند می گفت که دوست ندارم اسراف شود، بدون یااللّٰه از پلکان بالا نمی آمد، هنگامی که سربازی اش تمام شد گفت می […]
نویسنده : رقیه نوقی پور منبع : دارالبقاء
ثبت دیدگاه