حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

چهارشنبه, ۵ دی , ۱۴۰۳ Wednesday, 25 December , 2024 ساعت ×
وصیت نامه ی شهید عباس حاج غلامرضایی
شناسه : 2736
2
وای بر ما مردمان که یک میهمانی ما را از نماز به وقت یا جماعت باز داشت.نیم ساعت خواب که موجب خستگی هم است ما را از نماز شب که چه بگویم، از نماز صبح هم باز داشت.
پ
پ

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوند بخشنده مهربان به نام آن خدایی که ما را آفرید،و بر ما نعمت عقل و پیامبران و کتاب و هدایت را ارزانی داشت.خدایی که خود نعمت زندگی را عطا کرده و روحی که در این تن خاکی است،از اوست.ولی اگر خودش آن را پس گرفت که حرفی ندارد و فقط به اعمال گذشته نگاه می کند،اما اگر تو هم نظر داشته باشی که امانتش را تقدیم کنی به همان آمادگی در تحویل امانت چنان پاداشی می دهد که ارزش این امانت در مقابل آن پاداش به قدر قطره ای از دریا هم نیست. خدایا چرا به قدر وظیفه و توان هم نشناختیمت؟! مرا اگر گرسنگی یا نقصی در اموال و انفس دادی که رحمت و موجب هدایت و غفران ذنوب بود… با نفهمی نام آن را عذاب گذاشتیم،خدایا تو به فضل خودت عبادت را اجر می دهی،ولی ما در مقابل روزه و جهاد مزد خواستیم و تا نگفتند که اجر دارد دل به وظیفه ندادیم،یا نماز و روزه و مخصوصا خمس و زکات که همه رحمت بود و هم موجب قرب به معبود، ولی ما از ترس عذابت و به عنوان زحمت به جا آوردیم.شناخت این عبادات و درک کردن نتیجه شان که قرب به درگاه باری تعالی است،خود نعمتی است که خدا از طریق انبیا و اوصیاء به ما افاضه کرده تا علما،صلحا و شهدا با انجام آن ها بوجود آیند(تربیت شوند).و آن ها هم شفیع امت قرار گیرند.وای به حال آن ها که امکانات دارند و فرا نگیرند،وای بر ما مردمان که یک میهمانی ما را از نماز به وقت یا جماعت باز داشت.نیم ساعت خواب که موجب خستگی هم است ما را از نماز شب که چه بگویم، از نماز صبح هم باز داشت.خداوندا به آبروی اولیاءت این غفلت ما را ببخش و ما را به سوی خودت هدایت کن(انت غفور رحیم).خدایا چگونه عذر بیاوریم که ساعتی خنده(ناخوانا) با دوستان(آن هم شیطان در جلد دوست)، ما را به غیبت کردن یا شنیدن آن واداشت.خدایا خیلی دیر متوجه شدم و عمرم را بر باد دادم و صدها و هزارها حیف و افسوس که فقط در جبهه متوجه ی این غفلت ها شدم.خدایا تنی که دادی تا جان بر آن راه هدایت را طی کند،ترسیدیم تقدیم کنیم،از ترس آن که زن و فرزند بی سرپرست می شود،وای بر این غفلت ها و نفهمی ها و ندانستن ها(هم الخالفون-لا یفقهون-لا یعلمون).خدایا چرا به قرآن و گقته ی انبیاءت ایمان نیاوردیم.هر چه گفتی:روزی همه کس از حلال مشخص شده،باز گفتیم:زنان بی سرپرست و بچه ها یتیم می شوند.چرا این چیزها که آدمی در جبهه می فهمد یعنی به درستی احساس می کند،نمی تواند به دیگران بیاموزد که درست روشن شود تاوقتی که مثل من می فهمد افسوس گذشته را نخورد،خدایا تو می دانی اول بار که جان را برایت تقدیم کردم(جان دادن نه به آن معنی که این جان و روح از بین برود،بلکه این جان و روح که ابدی است از تن خاکی که فانی است، جدا می شود) هیچ فکر دنیا در سرم نبود و همسر هم نداشتم که به عاقبت زندگیش بیاندیشم و کاملا آماده ی شکستن قفس تن بودم و بعد از بازگشت از جبهه باز هم تا یک سال و شاید بیشتر حالت سبکبالی خود را حفظ کردم ولی این دفعه چند بار آرزوی جبهه به سرم زد،اما به عاقبت زندگی همسرم فکر می کردم،غافل از اینکه قضای الهی سرنوشت او را معین کرده است،شکر خدا که خودشان(پدر و مادر عیالم) مرا از زندگی فراری دادند و وقتی که به جبهه آمدم ناگهان چشمم باز شد و فهمیدم خیلی دیر آمدم و هر چه دیرتر می آمدم، عمر بیشتری بر باد می دادم و بیشتر در غفلت به سر می بردم و شکر خدا که باز هم فرصتی برای یک تلاش و یک جهش به دستم آمد،انشاالله که خداوند هدایت را بر همگی ارزانی بدارد از جمله بر من.اینجانب برادرم علی حاج غلامرضایی را وصی خود قرار می دهم و از او می خواهم بعد از آنکه همه ی نقدینگی متعلق به اینجانب را از بانک و اداره گرفت کرایه ی منزل صاحبخانه ام محمد یوسف زاده را پرداخت نماید و دو هزار تومان هم در اختیار بنیاد شهید قرار دهد که از بابت کسانی که شاید طلبی از من داشته باشند و من خبر ندارم،حتما صدقه بدهند و از بنیاد شهید تقاضا دارم این مسئولیت را از من بپذیرد و به نحو احسن آن را انجام دهد تا مسئولیتی که به گردن من است برداشته شود.و هر چه از نقدینگی زیاد آمد و هر چه از وسایل و اثاثیه و زمین خانه و آهن و غیره است همگی را در اختیار همسرم قرار دهد تا هر طور می خواهد عمل کند و من به رضایت او راضی هستم، می خواهم در مزار شهدای هرمزآباد که نزدیک خانه ی عمه ام است،دفن شوم.از همه ی اقوام و خویشان تقاضا دارم که اگر ناراحتی از من دیده اند مرا ببخشند و برای آمرزش من دعا کنم.از همه ی اقوام و خویشان تقاضا دارم که بچه ها را در خط اسلام و دوستدار ائمه تربیت کنند و آنها را در روزهای پرسه ی من شاد کنند خصوصا آن هایی که من به آن ها عادت داشتم،و خودشان در شهادت من گریه نکنند چون اگر خداوند مرگ مرا در شهادت قرار دهد آرزوی من است و صدها افسوس که زودتر از زندگی دنیا دل نکندم.از همسرم تقاضا دارم که حتما مرا ببخشد، من هم اگر ناراحتی دیده ام می بخشم،اگر به وصیت من عمل نکرده و مرا در گلزار شهدای رفسنجان دفن کنند،خدا لعنت کند آن کس را که دستور داده و آن کس را که اجرا کرده و آن که تائید کرده و آن که تماشا کرده است.خداوند امر همه ی مسلمین را ختم به خیر بگرداند.والسلام

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.